به نام آنکه جان را فکرت آموخت ......
سلام . امروز روز تولد منه . 20 مرداد .........
پارسال ، توی چنین روزی ، جشن تولدم رو در کنار کسی برگزار کردم که امسال ، به جای نشستن روی پاهاش و دست انداختن دور گردنش و عکس گرفتن باهاش ، مجبور شدم برم سر مزارش و فقط اشکهای گرمم رو نثارش کنم و بهش بگم که چقدر دلم تنگشه ، که هیچ کس و هیچ چیز نتونست جای خالیش رو تو قلبم پر کنه ، که وقتی رفت فهمیدم چه نعمتی رو از دست دادم ..........
اون کسی که تو نمازای شب و روزش ، دعا برای من و بقیه نوه هاش ترک نمی شد . اونی که وقتی بود ، کسی جرات نگاه چپ کردن بهم رو نداشت ................
وقتی نشستم سر مزارش فقط بهش گفتم : آقا !!!! پارسال از دستای تو کادوی تولدم رو گرفتم ، اونم با چه ذوق و شوقی . چقدر خوشحال بودی آقا !! حالا اومدم اینجا که امسالم کادوم رو ازت بگیرم و برم . و می دونم که دست خالی ردم نمی کنی ...........
خدایا شکرت !!!!!!!! چی میتونم بگم جز شکر ؟ خدایا به داده و ندادت شکر . حکمتت رو ، نعمتت رو ، همه چیزت رو شکر .
خدایا !! آقا ، مامان بزرگ و همه اموات از حضرت آدم تا به امروز رو قرین لطف و رحمت خودت قرار بده و همشون رو همنشین ائمه اطهار بگردان .
آمین .........
حالا به شکرانه اینکه یک سال دیگه ، به لطف و عنایت و مرحمت خدا ، صحیح و سالم و شاد ، دارم توی این دنیائی زندگی می کنم که تمامش مظهر تجلی و لطف خداست ، یکی از شعرهائی که مضمون خیلی قشنگی داره و تازه به دستم رسیده رو تو وبلاگم می نویسم .
امید که بتونم ذره ای باعث مشغولی افکار دیگران ،به خداوند متعال گردم .
الهی !!! اخرج حب الدنیا من قلبی من الان الی یوم القیامه .
اللهم عجل لویک الفرج و العافیه و النصر ، اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...........
بر درت ای مایه ده زندگی
پیشه ما چیست به جز بندگی
آنچه تغیر نپذیرد توئی
آنکه نمردست و نمیرد توئی
کشتم از آن ابر ، پرآوازه کن
گلشن امید مرا تازه کن
آن عملم بخش که بی گفتنی است
پیش تو ارزن ، پذیرفتنی است
ای دو جهان ذره ای از راه تو
هیچ تر از هیچ ، به درگاه تو
ای به نوازش ، در خود کرده باز
از من و از طاعت من بی نیاز
بر درت ای مایه ده زندگی
پیشه ما چیست به جز بندگی
آنچه تغیر نپذیرد توئی
آنکه نمردست و نمیرد توئی ..........
موفق و موید و پیروز باشید .
با تشکر از همه دوستانی که با الطاف بی شائبه ،تولدم رو تبریک گفتند ، واسه همشون ،عمر طولانی سرشار از ایمان ، امید ، سلامتی و نشاط ، آرزو می کنم .
در پناه حق ...............
یا علی ........
سلام .
طبق قولی که داده بودم بالاخره رسیدم به یه قسمتی از کتاب معراج السعاده ، که بشه به طور خلاصه توی وب نوشت .
بنابراین الوعده وفا .
مقدمات تزکیه نفس
برای طالب پاکی نفس از اوصاف رذیله و آرایش آن به صفات جمیله ، اجتناب از چند چیزلازم است :
1- اجتناب از مصاحبت بدان و اشرار و مجالست با نیکان و صاحبان اوصاف حسنه و معاشرت با ایشان و ملاحظه کیفیت سلوکشان با خالق و خلق و اطلاع از حکایات پیشینیان و گذشتگان از بزرگان دین و ملت و رهروان راه سعادت و استماع پیوسته کیفیت احوال و افعال ایشان .
نار خندان ، باغ را خندان کند صحبت نیکانت از نیکان کند
2- مواظبت همیشگی بر اعمالی که از آثار صفات حسنه است و خواهی نخواهی ، نفس را بر افعالی وامی دارد که مقتضای صفتی است که طالب تحصیل آن ، یا درصدد بقایش است ، یا می خواهد آن را تحصیل کند .
3- مراقبت پیوسته اعمال و متوجه اعمال و افعال خود بودن ، به طوری که هر عملی که میخواهد انجام دهد ، ابتدا در آن تامل کند تا خلاف مقتضای حسن خلق از او سر نزند ، و اگر احیانا امری از او به ظهور آمد که موافق صفات پسندیده نیست ، نفس خود را تادیب نماید و در مقام تنبیه و مواخذه آن برآید . زیرا غفلت موجب کسالت است و به سبب کسالت ، فیض عالم قدس ، منقطع می شود .
اندر این ره می خروش و می خراش تا دم رفتن ، دمی غافل مباش
5- فریب نفس خود را نخوردن و اعمال و افعال خود را حمل بر صحت نکردن و استقصا و سعی در طلب عیوب خود و تجسس خفایای معایب و ازاله آنها . هر نفسی عاشق صفات و احوال خود است و به این جهت ، اعمال و افعالش در نظرش جلوه دارد و بدون تامل و باریک بینی ، به عیوب خود بر نمی خورد .
طالب سعادت و سالک راه نجات را لازم است که از دوستان خویش تفحص معایب خود نماید و بر ایشان است که او را مطلع سازند . و چنان دانند که نیکوترین هدیه در نظر او ، بیان معایبی از عیوب اوست .
البته چشم دوستی و رضامندی از دیدن عیوب کند است ، ولی دیده ی دشمنی ، اظهار بدیها را می کند . پس دانا کسی است که چون دشمنان او عیبی از او را ظاهر کنند ، در مقام شکرگذاری ایشان برآید و چاره ی دفعش کند .
کتاب معراج السعاده ملا احمد نراقی صفحات 60 تا 64
امیدوارم که به لطف و عنایت خدای متعال و امام زمان ، بتونم در نشر این کتاب نقش بسیار بسیار ناچیزی رو ایفا کنم .
انشاالله .......
یا صاحب الزمان ادرکنی .......
سلام . امروز به پیشنهاد یه دوست تمام مطالب وبلاگ قبلیمو ، به این وبلاگ منتقل کردم . و از این به بعد توی این وبلاگ مطلب خواهم نوشت انشاالله .
به همین نیت هم یه فال حافظ گرفتم که واستون می نویسم :
آنکه از سنبل او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
از سر کشته خود می گذرد همچون باد
چه توان کرد که عمرست و شتابی دارد
ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلف
آفتابییست که در پیش سحابی دارد
آب حیوان اگر آن است که دارد لب دوست
روشن از اینکه خضر بهره سرابی دارد
چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشت
تا سهی سرو تو را تازه به آبی دارد
غمزده شوخ تو خونم به خطا می ریزد
فرصتش باد که این فکر صوابی دارد
چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر
ترک مست است مگر میل کبابی دارد
جان بیمار مرا نیست ز تو روی سوال
ای خوش آن خسته که از دوست ، جوابی دارد
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری
چشم مستت که به هر گوشه خرابی دارد .....
خوب . اینم از پست امروز .........
همچنان کتابهائی که ازشون تو پست قبلی حرف زدم مطلبی که بشه به وب منتقل کرد نداشت !! مطالب خیلی عالیه ولی چون طولانی و دنباله داره فرصت خیلی زیادی واسه انتقال به وب می طلبه که من فعلا اون فرصت رو ندارم . ولی هر جا بشه مطالب رو خلاصه کرد حتما این کار رو خواهم کرد .
و من یتوکل علی الله ، فهو حسبه
افوض امری الی الله ، ان الله بصیر باالعباد
موفق و موید باشید
در پناه حق ...........
سلام . حالتون خوبه ؟ انشاالله که همگی خوب و خوش و سلامت باشید .
از وقتی این وب رو ساختم ، هر جائی که هر مطلب یا نوشته زیبائی می بینم ، میخونم یا می شنوم که روی خودم تاثیر می گذاره ، سعی می کنم اون رو به وبم منتقل کنم تا دیگران هم ازش استفاده کنند . چرا که فرموده اند :
زکات علم ، نشر آن است .
پریشب داشتم توی قفسه کتابام جستجو می کردم تا یه کتاب مفید و سازنده پیدا کنم که یهو چشمم افتاد به کتاب چهل حدیث امام خمینی ( ره ) .
تا حالا سراغش نرفته بودم . واسه همین تصمیم گرفتم یه کم مطالعه کنم . دو صفحه اولش از نظر نگارش واسه نوشتن تو وب یه خورده ثقیل بود ولی به قسمت تفکرش که رسیدم ، چون خودمم بیشتر درگیرش شدم ، تصمیم گرفتم بنویسمش .
بنابراین الان که خونه ام ، علیرغم خستگی ناشی از کمک در اسباب کشی خونه خواهرم ، از خدا توفیق نوشتن خواستم که انگار بحمدلله حاصل شده .
امید که این نوشته ، بتواند تاثیرات لازم را در آنانی که به دنبال تغییر برای به سمت کمال رفتن هستند ،ایجاد نماید .
بنام آنکه جان را فکرت آموخت
تفکر
بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالی ، تفکر ، است و بعضی از علمای اخلاق ، آن را در بدایات در مرتبه پنجم قرار داده اند که آن نیز در مقام خود صحیح است .
و تفکر در این مقام عبارت است از آنکه : انسان لااقل در هر شب و روزی، مقداری - ولو هم کم باشد - فکر کند در اینکه : آیا مولای او ، که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده ، و بدن سالم و قوای صحیحه ،( که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می کند ) ، به او عنایت کرده ، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده ، و از طرفی هم این همه انبیاء فرستاده و کتابها نازل کرده و راهنمائیها نموده و دعوتها کرده ، آیا وظیفه ما با این مولای مالک الملوک چیست ؟
آیا تمام این بساط ، فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم ؟ یا مقصود دیگری در کار است ؟
آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم و حکمای بزرگ و علمای هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع می کردند و آنها را از شهوات حیوانی و از این دنیای فانی ، پرهیز می دادند ، با آنها دشمنی داشتند و دارند یا راه صلاح ما بیچاره های فرو رفته در شهوات را مثل ما نمی دانستند ؟
ای نفس شقی که سالهای دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی و چیزی جز حسرت نصیبت نشد ، خوب است قدری به حال خود رحم کنی . از مالک الملوک حیا کنی ، و قدری در راه مقصود اصلی ، قدم زنی ، که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است . و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی ، که آن هم به دست نمی آید ، حتی با زحمتهای طاقت فرسا .
قدری فکر کن در حال اهل دنیا از سابقین تا این زمان که می بینی . ملاحظه کن زحمتهای آنها و رنجهای آنها در مقابل راحتی و خوشی پیدا نمی شود .
آن انسانی که در صورت ، انسان ، و از جنود شیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شهوات می کند و می گوید زندگانی مادی را باید تامین کرد ، قدری در حال خود او تامل کن . و قدری او را استنطاق کن ، ببین ، آیا خودش از وضعیت راضی است ؟ یا آنکه خودش مبتلاست ، می خواهد بیچاره دیگری را هم مبتلا کند ؟
باز هم تفال به حافظ :
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد ، مصرفش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست ؟
فغان فتاد به بلبل ، نقاب گل که کشید ؟
ز روی ساقی مهوش ، گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان ، خط بنفشه دمید
چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
من این مرتع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعه ای نخرید
عجایب ره عشق ، ای رفیق بسیار است
ز پیش آهوی این دشت ،شیر نر بدوید
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که گم شد هر که در این ره به رهبری نرسید
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
خدای را مددی ای دلیل راه حرم
که نیست بادیه عشق را کرانه پدید
گلی نچید ز بستان آرزو حافظ
مگر نسیم مروت درین چمن نوزید ؟
شراب نوش کن و جام زر به حافظ ده
که پادشه به کرم ، جرم صوفیان بخشید .........
اللهم اغفر لی و لوالدی و و لمن دخل بیتی مومنا و للمومنین و المومنات و لا تزد
الظالمین الا تبارا .......
یا حق و التماس دعا
سلام . مدتهاست که به این وب سر نزدم و این به این معنیه که خیلی وقته مطالعه مفید نداشتم . ولی مژده بدم که دو تا کتاب عالی امروز واسم خریداری شده که مطمئنا از شون توی این وب خواهم نوشت :
1- معراج السعاده از ملا احمد نراقی
2- زن در آینه جلال و جمال آیت اله جوادی آملی
منتظر من باشید ............
حالا چون سرکارم فقط یه شعر که خیلی دوست دارم می نویسم و می رم :
به تو مدیونم همیشه
مگه میشه بی تو باشم
از شبی که روبرومه
چه جوری بی تو رها شم
به تو مدیونم همیشه
مثه شب به صبح فردا
مثه موج سرد و تنها
به نگاه ناز دریا
به تو مدیونم همیشه
من خسته من ویرون
مثه خاک سرد و تشنه
به نوازشای بارون
به تو می رسم دوباره
زیر رگبار ستاره
وقتی بارون نگاهت
رو حریر شب می باره
اگه پایانی نباشی
واسه بغض و خستگیهام
چه جوری برگردم از این
جاده های بی سرانجام
تو خدای عاشقائی
به تو مدیونم همیشه
وقتی اسمتو میارم
لحظه لحظه تازه میشه
به تو مدیونم همیشه
من خسته من ویرون
مثه خاک سرد و تشنه
به نوازشای بارون
به تو می رسم دوباره
زیر رگبار ستاره
وقتی بارون نگاهت
رو حریر شب می باره
می باره............
فعلا بای
گفته باشم
نظر یادتون نره ها!!!!!!!!!!!!