سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و کسى از وى مسافت میان مشرق و مغرب را پرسید فرمود : ] به اندازه یک روز رفتن خورشید . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----54030---
بازدید امروز: ----4-----
بازدید دیروز: ----8-----
خواندنیهای شنیدنی

 
نویسنده: منتظر
جمعه 88/7/10 ساعت 3:55 عصر

بازم امروز جمعه است ...........

 

 توی قر آن خوانده ام... یعقوب یادم داده است: دلبرت وقتی کنارت نیست کوری  بهتر است...........

 

نگار بی قرینه کی می آئی ؟
سحر خیز مدینه کی می آئی ؟


کنار آشیان تو ، من آشیانه می کنم
فضای آشیانه را ، پر از ترانه می کنم
کسی سوال می کند : برای چه تو زنده ای ؟!!
برای زنده بودنم ، تو را بهانه می کنم ........


 

اگر به جرم محبت زنند بر دارم
ز دامن تو محال است دست بردارم

ز بس که تکیه به دیوار انتظار زده ام
گمان کنند خلایق که نقش دیوارم


 

کاش این جملات فقط شعر نبود ...............

 

عابر شهر چشاتم
دل من اهل ریا نیست
اونی که مثل تو باشه
حتی توی قصه ها نیست ...........

 

امام حسین ( ع ) :
آنگاه که بر پا دارنده عدالت ( امام مهدی ( عج ) قیام کند ، عدالتش نیکوکار و بدکار را فراگیرد .

 

مهدی بیا ، مهدی بیا ، مهدی بیا ، مهدی بیا.........
گل باصفاست اما ، بی تو صفا ندارد
گر بر رخت نخندد ، در باغ جا ندارد 
پیش تو ماه باید ، رخ بر زمین بساید
بی پرده گر برآید ، شرم و حیا ندارد 
مهدی بیا ، مهدی بیا ، مهدی بیا ، مهدی بیا......... 
ای وصل تو شکیبم ،ای چشم تو طبیبم
باز آ که درد هجران ، بی تو دوا ندارد
فریاد بی صدایم ، در سینه حبس گشته
از بس که ناله کردم ، آهم صدا ندارد
مهدی بیا ، مهدی بیا ، مهدی بیا ، مهدی بیا.........
گفتم که در کنارت ، جان را کنم نثارت
تیغ از تو گردن از من ، چون و چرا ندارد
هر کس تو را ندارد ، جز بی کسی چه دارد
جز بی کسی چه دارد ، هر کس تو را ندارد
مهدی بیا ، مهدی بیا ، مهدی بیا ، مهدی بیا.........

 

یا رب الحسین ، بحق الحسین ، اشف صدرالحسین بظهورالحجه .............

 



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: منتظر
    چهارشنبه 88/7/8 ساعت 4:40 عصر

    سلام . دیشب تو کتاب معراج السعاده به مبحث علائم ترقی در مراتب توحید رسیدم که بحث جبر و اختیار رو هم پوشش می داد .
    مبحث جبر و اختیار یه مبحث بسیار پیچیده و سخت و در عین حال جذاب و شیرینه .
    یادم میاد یکی دو سال پیش یه جورائی توی این مبحث اینقدر دچار آشفتگی و پریشانی شده بودم که واقعا نمی دونستم باید چکار کنم و چطوری این مساله رو واسه خودم حل کنم . 
    با خودم می گفتم :  مگه نمیگن هر چی خواست خدا باشه همون میشه و تو همون تصمیمی رو می گیری که خدا می خواد ؟ خوب پس این چه جور اختیاری که انسان داره ؟ اینکه همون جبره !!!!!!
    اینقدر توی این مبحث گرفتار شده بودم که حسابی بهم ریختم . اینقدر از خود خدا کمک خواستم که خودش عنایت کرد و یه مشاور مذهبی پیدا کردم که اون خیلی تونست بهم کمک کنه .
    اون می گفت : اگه کل هستی و دنیا رو یه سیستم کامپیوتری تصور کنی و خدا رو مدیر این سیستم بدونی ، اون وقت می تونی یه جورائی این مساله رو واسه خودت توجیه کنی . ایشون می گفتند شما وقتی توی یه کامپیوتر میخوای یه برنامه رو اجرا کنی وقتی روی یه گزینه راست کلیک می کنی ، یه جدول واست باز میشه که توی این جدول آیتمهائی وجود داره که هر کدومشون یه کاری واست انجام میدن . هر کدوم از این آیتمها باز گزینه های جداگانه دیگری دارند که اونا هم یه مسیر خاص دیگه ای رو دنبال می کنندتا نهایتا به یه نقطه انجام و پایانی برسند . بنابراین تو هر کدوم از این مسیرها رو که بری به یه نقطه ای می رسی که که با نقاط پایانی دیگه فرق می کنه . ولی تمام این نقاط در اون سیستم وجود داره و مدیر این سیستم از همه اونها به خوبی اطلاع داره .

    بنابراین تمام این مسیرها در حیطه علم خداوند  گنجانده شده و اینکه می گن خدا می دونسته که تو چه تصمیمی می گیری یا چه کاری انجام میدی از این نظره که تمام تصمیمات و افعال و اعمال تابعه اون تصمیم ، در حیطه علم خداست و خارج از اون نیست . 
    البته باید این رو هم در نظر گرفت که علیرغم این انتخاب ، باز هم خیلی از تصمیمات انسان به منصه ظهور و به جای دلخواه نمی رسه که این به نظر من برمیگرده به مبحث حکمت و مصلحت و یا اون چیزی که من تو کتاب معراج السعاده خوندم و الان می نویسم : 


                                                   علامات ترقی در مراتب توحید ( از کتاب معراج السعاده )
    از علامات ترقی در مرتبه توحید  ، آن است که آدمی در جمیع امور خود توکل به خدا کند و همه امور خود را به او واگذارد و دیده از همه وسایط بپوشاند . زیرا وقتی دانست که مبدا هر موجودی و منشا هر فعلی ، حق سبحانه و تعالی است ، دیگر در هیچ امری ، ملتفت به غیر او نمی شود . بلکه بیم او از خدا و امیدش به وی و وثوق و اعتمادش بر اوست .

    بلند آن سر که او خواهد بلندش
    نژند آن دل که او خواهد نژندش

    گرت عزت دهد رو ناز می کن
    و گرنه چشم حسرت باز می کن
    مبادا آنکه او کس را کند خوار
    که خوار او شدن کاریست دشوار.........


    آنکه او از آسمان باران دهد
    هم تواند او ز رحمت نان دهد


    التقات آدمی به بعضی وسایط در نجات و عزت و غنای خود و متوسل شدن به آنها شبیه است به:
    کسی که پادشاهی امر به کشتن او فرموده باشد . سپس پشیمان شده و کاتب را امر کند که منشور عفو او را نوشته ، ارسال نماید . و آن شخص بعد از خلاص شدن ، زبان به مدح و ثنای کاغذ یا قلم  یا کاتب گشاید و گوید : اگر اینها نبود مرا نجات میسر نمی شد . و کسی که دانست آنچه بر کاغذ رقم شد ، از قلم بود و قلم خود مسخر دست کاتب و کاتب را یارای آن نیست که بی امر پادشاه چیزی نویسد ، بجز شکر پادشاه نمی کند و به غیراز ثنای او نمی گوید و منت بجز او نمی پذیرد .
    کسی که در مرتبه توحید ترقی نموده ، می داند منشا جمیع آثار و مصدر همه افعال ، خداوند متعال است و دیگری منشا هیچ امری نمی تواند باشد . این در غیر حرکات و افعال انسان است . زیرا فی الجمله اختیاری برای او در افعال و حرکات خود ، بدیهی است .
    اگرچه اختیار تام و اقتدار بالاستقلال نباشد بلکه اختیار او در همین امور تکلیفیه و اعمال خیر و شر باشد که حکیم علی الاطلاق به جهت مصالحی که خود به آنها داناتر است چند روزی زمام اختیار در این امور را به دست خود انسان داده و او را به عالم ابتلا و امتحان فرستاده اند :

    ما امانت را ( تعهد ، تکلیف ، مسئولیت و ولایت الهیه ) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم ، آنها از حمل آن ابا و اظهار ناتوانی کردند و از آن هراس داشتند اما انسان آن را بر دوش کشید . ( احزاب 72 )

    پس انسان هم مختار است هم مجبور . اختیار او در امور تکلیفیه و خیرات و شرور ، و اجبار او در غیر اینها از حیات و ممات و عزت و ذلت و بیماری و صحت و شفا و فقر و غنا و امثال اینهاست .

    در حدیث مشهور در بحاالانوار وارد شده است که : برای انسان نه جبر مطلق است و نه تفویض و اختیار مطلق . بلکه امریست میان این دو امر : بل امر بین الامرین

    شاید مراد از امر بین الامرین
    1- قدرت و اختیار مکانی بوده باشد . زیرا انسان اگر چه مختار و قادر باشد ولی اختیارش نیز مانند وجودش خواهد بود که وجود امکانی است . نه وجود صرف است و نه عدم صرف . بلکه وجودی است مشوب به عدم و عدمیست مشوب به وجود .

    2- شاید هم مراد قدرت و اختیاری باشد که متوسط و بسته به قدرت و اختیار غیر است . زیرا انسان اگرچه مختار باشد اما اختیار او از دیگریست . و آن دیگری قادر بر سلب اختیارش در عین اختیار است . و شکی نیست که این اختیار ، اگرچه از بی اختیاری بالاتر است ، ولی از اختیار مطلق ، فروتر می باشد .
    پس بر هر کس لازم است که در هر امری که برای او نوع اختیاری هست ، اختیار و قدرت خود را به حکم شریعت مقدس فی الجمله به کار برده و در توفیق و اتمام آن از حضرت آفریدگار استمداد نماید و در آنچه از تحت قدرت او بیرون است ، امیدوار به لطف و کرم پروردگار باشد .


    البته حق میدم که متن این کتاب یه خورده سنگین و ثقیله . ولی بهرحال خیلی از مواقع خیلی از مشکلات انسان در زمینه فهم و درک اسرار هستی با مطالعه همین کتابها و بحث و بررسیهای پیرو اون حل می شه .

    امیدوارم که با نوشتن این پست بتونم به کسانی که به این مبحث علاقه مند هستند و یا شاید شک و تردیدی در زمینه پذیرش این بحث دارند کمکی کرده باشم . البته بسیار بسیار خوشحال خواهم شد که با افراد علاقه مند به چنین بحثهائی مباحثه کنم تا منم خیلی از مسائل و مشکلاتم رو با این بحثها حل کنم .

     

    به امید روزی که عالم کل جهان بعد از خداوند تبارک و تعالی ، مهدی آل محمد ( ع )  ، با قدوم مبارکش ، پایان دهنده کلیه مسائل لاینحل بشری گردد .


    بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
    دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
    بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
    ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد .........


    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر ، اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ........


    در پناه حق
    التماس دعا

    منتظر نظرات سازنده شما خواهم بود.....

    یا علی.......



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: منتظر
    دوشنبه 88/7/6 ساعت 2:49 عصر

    تبسم شیرین عشق ، گوشه ای از نگاه خداست . تنها به نگاه او می سپارمت ....

     

    هیچگاه فاصله ها ، حریف خاطره ها نیستند ....

     

    آرزو دارم دلت از غصه ها خالی شود
    سهم تو از زندگی یک عمر خوشحالی شود .....

     

    آدمی اگر بر بام عشق بایستد ، دستش به خدا هم می رسد .... 

     

    زندگی حکمت اوست ، زندگی لذت یک پرواز است . گذر خاطره هاست . زندگی دفتری از حادثه هاست . چند برگی را تو ورق خواهی زد ، مابقی را قسمت .......

     

    هر وقت تو زندگی به یه در بزرگ رسیدی که یه قفل بزرگ بهش بود ، ناامید نشو . چون اگه قرار بود اون در باز نشه ، جاش یه دیوار می گذاشتند .

     

    پرسید کدام راه نزدیک تر است ؟
    گفتم به کجا ؟
    گفت به خلوتگاه دوست .
    گفتم که مگر فاصله ای می بینی بین من و آنکس که دلم منزل اوست ؟

     

    بگذار روزگار راه خود را برود راه تو جداست . و بگذار ابرها هر چه می خواهند ببارند ، چتر تو خداست ........

     

    گفتم: خسته و ناامیدم .
    گفتی : هرگز از رحمت خدا ناامید نباشید .( زمر 53 )
    گفتم : کسی را ندارم .
    گفتی : از رگ گردن به تو نزدیکترم . ( ق 16 )
    گفتم : ولی انگار فراموشم کردی ؟
    گفتی : مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم . ( بقره 152 )‏
    گفتم : تا کی باید صبر کرد ؟
    گفتی : و تو چه می دانی شاید آن ساعت بسیار نزدیک باشد ؟( احزاب 63 )  
    گفتم: دلم گرفته .
    گفتی : باید به فضل و رحمت خدا شادمان شوید . ( یونس 58 )

     

    آن سوی دلتنگیها همیشه خدائیست که داشتنش جبران همه نداشته هاست .......



  • کلمات کلیدی : پ2
  •     نظرات دیگران ( )
    <      1   2      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • وفات پیامبر ( ص ) تسلیت باد........
    سلام ........
    ولایت و مهر مولا علی (علیه السلام)
    [عناوین آرشیوشده]
     

    انواع کـد های جدید جاوا تغیــیر شکل موس